امشب آنقدر معرفت داشت که بعد از همه ی اون حرفا اومد و خودکار رو از دستت کشید،گفت ننویس وقتی نمیخوای و راضی نیستی امشب سیگاری آنقدر مرد بود که حرفشو زمین بزاره و پوک سیگار عمیقی بزنه و بگه باشه حرف،حرفِ تو امشب حرفِ تو شد، ولی تو هیچی نبودیهیچی البته چرا بودی بی معرفت تربن و ضعیف ترینِ امشب،تو بودی دمت گرم سیگاری.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت